Professors Against Plagiarism

استادان علیه تقلب

مبارزه با تخلف و تقلب علمی در دانشگاه‌ها

این بلاگ به همت تعدادی از استادان دانشگاه‌های کشور ایجاد شده و هدف آن مبارزه با تخلف یا تقلب علمی در دانشگاه است

مقدمه

به‌نام خداوند هستی و هم راستی

این بلاگ به همت تعدادی از استادان دانشگاه‌های کشور ایجاد شده است و هدف آن مبارزه با تخلف و تقلب علمی در دانشگاه‌ها چه از سوی دانش‌جویان و چه از سوی اعضای هیات علمی است. متاسفانه ما شاهد گسترش حرکت‌های غیر اخلاقی در فضای علمی کشور هستیم که با انگیزه‌هایی چون اخذ مدرک، پذیرش یا ارتقای مرتبه‌ی دانشگاهی صورت می‌گیرتد.

ما با هرگونه تقلب مخالفیم و سکوت در برابر آن‌را هم جایز نمی‌دانیم. در این بلاگ قصد داریم برخی موارد و روش‌های تقلب‌ را بیان و ضمن آموزش به دانش‌جویان و تلاش برای اشاعه‌ی اخلاق و آداب حرفه‌ای در جمع خودمان‌، مسولان را وادار کنیم تا به مشکل تقلب و ریشه‌های آن واکنش جدی نشان دهند.

۲۱ مرداد ۱۳۸۷

استادان یا پژوهشگران حامی

حمایت

اگر می‌خواهید نامتان به‌عنوان یکی از حامیان ذکر شود، نام کامل و آدرس وبگاه خود را به آدرس ghodsi_AT_sharif_DOT_edu ارسال نمایید و در صورت تغییر گروه حامی ما را مطلع کنید..

تعداد زیادی آدرس بلاگ خود را فرستاده‌اند که متاسفانه امکان استفاده از آن به‌جای وبگاه نیست.

بایگانی مطالب

آخرین نظرات

خط مار و نقش مار

قاسم جابری پور | يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۸۷
باسمه تعالی



در کتاب یکی از سال های دبستان در دهه 40 داستانی بود از روستائیانی بی سواد که یکی از پسران ده را با کلی امید و آرزو به حوزه علمیه فرستادند تا ملا شود و برگشته و به آن ها فیض رساند. در این فاصله ناآگاهی آنان باعث شد تا به یک رمال حقه باز میدان دهند تا بر جان و مال آنان مسلط شود.

وقتی بعد از چند سال پسر طلبه به ده بازگشت با سلام و صلوات از او استقبال کردند. رمال که موقعیت خود را در خطر دید طلبه جوان را برای آزمایش سواد در حضور خیل روستائیان بی سواد و ساده دل به چالش کشید. در میان انتظار کنجکاوانه جماعت از جوان خواست که روی برگه ای کاغذ بنویسد مار. جوان ساده هم با افتخار برای نشان دادن سواد خود به هم دهی ها با خط خوش، مانند سمت راست شکل نوشت "مار". رمال هم از توبره خود کاغذی آماده با نقشی از مار برون کرد و در مقابل دیدگان کنجکاو جماعت گرفت تا قضاوت کنند که کدام باسواد ترند.


نتیجه ای که روستائیان گرفتند و دور طلبه را خلوت کرده و به بساط رمال رونقی نو بخشیدند در تاریخ و در سطوح مختلف تکرار می شود. به عنوان مثال نگاهی بیاندازید به خیل کاردانان دلسوز در کنج عزلت نشسته یا به بعضی از همایش های انتخاب نمونه ها یا تجلیل از مخترعین نوظهور و ... و پیدا کنید رمالان و عوامان ساده دل را
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۹/۱۷
قاسم جابری پور

نظرات (۱۰)

۲۲ آذر ۸۷ ، ۱۸:۱۶ Muharram Mansoorizadeh
این هم شاید نمونه جدیدی از همین مار بازی هاست:
هز همشهری آنلاین(http://hamshahrionline.ir/News/?id=74675(:
در حال حاضر پس از مذاکراتی که با شهرداری تهران داشتیم پروژه‌ای را تعریف کردیم که براساس آن قرار است روز شنبه با حضور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، شهردار تهران و سفرای کشورهای مختلف رونمایی شود. این مراسم در حقیقت معارفه نخستین سیستم هوش مصنوعی مشاور شهردار در جهان است.

البته تصور نکنید آقای ایازی مشاور شهردار عوض شده، نه ایشان در سمت خود هستند فقط از این پس یک سیستم هوش مصنوعی نیز در مقام مشاور دکتر قالیباف خواهد بود. وی نخستین شهردار در کشورهای جهان است که از پیشرفته‌ترین سیستم هوش مصنوعی در دنیا بهره خواهد برد.

این سیستم قابلیت‌ها و توانمندی‌های زیادی دارد که از آن جمله می‌توان به این ویژگی‌های منحصر به فرد اشاره کرد: اطلاعات و آمار و ارقام ده‌ها متخصص، دانشمند و کارشناس شهرداری را یکجا و به‌صورت همزمان و آنلاین ارائه کند و در اختیار بگذارد، شهردار نیز با یک میکروفون اطلاعات لازم را از آن بخواهد.

از سوی دیگر، قرار است این سیستم به سامانه 137 شهرداری نیز سوئیچ و متصل شود و به‌نحوی آن را هوشمند کند؛

به این ترتیب جای تمام کسانی را که در این حوزه کار پاسخگویی را انجام می‌دهند، بگیرد. این سامانه توانایی گرفتن اطلاعات از شهروندان و پاسخگویی به آنها را دارد و از طرف دیگر به‌طور مستقیم آن را در اختیار شهردار قرار می‌دهد و به این ترتیب دکتر قالیباف نظارت بسیار دقیقی بر این نظرات و مشکلات خواهدداشت.
فقط برای ذکر منبع، این مطلب در کتاب شیعه‌ی علوی ،شیعه‌ی صفوی دکتر شریعتی آمده است. صورت درست‌ترش هم در یادداشت‌های بالا آمده است
I recommend you to read a related recent comment made by:
مرکز تخصصی مدیریت دانش
on this post.
بطور کلی جامعه ما امروز جامعه ای است که اگر کسی در آن راست بگوید همه تعجب میکنند!
۱۸ آذر ۸۷ ، ۱۳:۰۷ سید امیر مرعشی
با سلام

زمانی که بنده دانشجوی کارشناسی بودم، درسی برداشته بودم که از ابندا تا انتهای آن مطلقا مطلب سودمندی ارائه نشد. در این درس استاد محترم بیش از سه چهارم وقت کلاس را به خاطره گویی سپری می کردند، که زمانی که ما «خارج» بودیم، چنین بود و چنان (انصافا بعضی خاطره ها را 3-4 بار تعریف کردند!). هنگامی که بالاخره تصمیم می گرفتند تدریس را شروع کنند، متاسفانه عمق فاجعه معلوم می شد، چرا که ایشان عمدتا مطالب را به طرز باورنکردنی ای برعکس فهمیده بودند. در ابتدا فکر کردیم اشتباهات این مدرس محترم تصادفی است، و یا ناشی از آن است که ایشان درس تخصصی خودشان را درس نمی دهند. اما کم کم متوجه شدیم خوشبین بودن هم حدی دارد! بالاخره ماجرا با برگزاری امتحان پایان ترم (که البته 2 سوال از 5 سوال آن از لحاظ علمی غلط بود) و اختصاص نمره های خوب به همه دانشجویان ختم شد، و البته اعتراض ما به مسوولان دانشکده مربوطه به جایی نرسید.

چندی پیش، در بلاد غربت با جمعی از دوستان ایرانی نشسته بودیم و حرف از گذشته های دور بود. یکی از بچه ها (که به زودی از پایان نامه دکترایش دفاع می کند) بحث را به استاد محترم فوق الذکر کشاند و شروع کردند به ذکر خاطراتی از این مدرس بزرگوار، که چطور الفبای رشته خودش را هم بلد نبوده است. در اینجا بود که متوجه شدم ایشان تا کنون دانشجویان زیادی را مورد عنایت خود قرار داده اند، و کماکان نیز به تدریس در همان دانشکده مشغولند و به همان سبک خاص خودشان دانشجویان را بهره مند می کنند.

اما نقطه اوج این ماجرا، آنجا بود که چندی پیش نام ایشان را در یک جای خیلی جالب دیدیم: لیست «دانشمندان منتخب ایرانی» در «پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی»! آنجا بود که نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورم: آخر چطور ممکن است کسی که در تدریس ساده ترین مطالب به دانشجویان مقطع کارشناسی (آن هم در یک رشته نامربوط) کم می آورد «دانشمند» باشد، آن هم از نوع «منتخب»؟

در مثال «مار و نقش مار»، شاهد گروهی هستیم که معیار نامناسبی برای سنجش علم و سواد در نظر گرفته اند. در مثال این دانشمند «منتخب» نیز دقیقا با پدیده مشابهی سروکار داریم، و قطعا در اینجا نیز معیار مورد استفاده برای سنجش علم و سواد چندان مناسب نبوده است. به قول شاعر:

سخن شناس نه ای، جان من! خطا اینجاست

تمام خطای ما این است که سخن شناس نیستیم. بنابراین به هنر دیگری خود را آراسته ایم که می توان آن را «سخن شماری» نامید. و به جای عمل به این پند، شاعر که:

کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر

انگار در ایران کسی برنده است که زیاد گوید و پراکنده گوید، و البته خود گوید و خود خندد و خود هم مرد هنرمند باشد.

سید امیر مرعشی
در ادبیات فارسی مثال معروف "مار" و "نقش مار" در مورد "ظاهرمورد قبول عوام" در مقابل "اصل" است. اگر به ظاهر پست دکتر جابری پور توجه کنیم به نظر می آید که رمال از جماعت ده پرسیده "آیا مار را می شناسید؟" در صورتی که اصل مطلبی که ایشان نوشته است این است که "روی برگه بنویس مار؟" ملا هم نوشت مار و از دو نمایه ای که ایشان در پست مذکور نشان داده اند یکی نوشته ی مار است و دیگر تصویر مار است و نوشته نیست. نتیجه اخلاقی این است که اگرچه بعضی سواد ندارند ولی در نظر عوام می توان آنها را با سواد نشان داد. مثال دیگرش این است که می گویند کنفرانس علمی برگزار کنید و گروهی شاید یک مهمانی نهار بزرگ در یک هتل برگزار کنند و نام آنرا کنفرانس علمی بگزارند و از نظر آنکه نوشتن بلد نیست کنفرانس دیده می شود و اگر عوام را به یک کنفرانس علمی واقعی ببرید می گویند اینکه کلاس درس است و کنفرانس نیست و می گویند که ما کنفرانسهای خوب بسیار دیده ایم و این قطعا کنفرانس نیست.
در مورد شعر عرفانی هم همین قضیه ظاهر و باطن صادق است:
جلوه برمن مفروش ای ملک الحاج که تو --- "خانه" می بینی و من "خانه- خدا" می بینم.
خانه- خدا: صاحب خانه
Correction

Further, "tend" in "tend to mask", should have been "tends".

BF.
Correction

The link to the Bernoulli principle in my above Comment turns out to be defective. The corrected link is the following:

The Bernoulli principle

BF.
Dear Professor Jaberipur,

Respectfully, I should say that both boxes contain merely representations of a snake (mar); the one in the left-hand box of your diagram is a more naturalistic representation of a snake (Hieroglyphs, e.g. the Egyptian hieroglyphs, and Chinese characters, make use of such representation), the one in the right-hand box is an abstracted, or formalized (based on standardized alphabets), representation of a snake; in truth, there is no real snake in either of your boxes. From this perspective, I am inclined to sympathize with the villagers in your story. In arriving at this decision, I am inspired by two main considerations. Firstly, many supposedly "simple" people (our villagers, say) are very strong in intuition and common-sense; their inability to articulate their viewpoints, tend to mask their natural intelligence.* Secondly, I strongly feel that Molana Jalal od-Din Rumi had a profound point when he said:


من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو / پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو / ور از این بی خبری، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت / آمدم، نعره من، جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق! من از چیز دگر می ترسم / گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن ها ی نهان خواهم گفت / سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است؟ / گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست؟ بگو زیر و زبر خواهم شد / گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه ی پر نقش و خیال / خیز از این خانه برو، رخت ببر هیچ مگو


Yours sincerely,

BF.
__________
* Many years ago when as a high-school youngster I explained to an illiterate villager (a man as old as my grandfather) what I at the time thought was the principle by which aeroplanes fly (I had just learnt statics at school), that villager told me, in no uncertain terms, that my story only contained part of the truth; to emphasize his point, he referred me to some real-life examples, which I, foolishly, did not consider to be relevant. Years later, when studying fluid mechanics at university, I realised that that villager had been absolutely right: my story had missed the Bernoulli principle (which involves dynamics). By this time, it was too late for me to offer that apparently "simple" man my sincere apologies, as by this time he had sadly passed away. To this very date I am troubled by the fact that I have not discharged myself of my moral duty to tell that "simple" person that he had been absolutely right and that I had been absolutely inane and arrogant.
طی ده سال هزار مقاله. می شود به عبارتی هر هفته بیش از دو مقاله
لینک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی