Professors Against Plagiarism

استادان علیه تقلب

مبارزه با تخلف و تقلب علمی در دانشگاه‌ها

این بلاگ به همت تعدادی از استادان دانشگاه‌های کشور ایجاد شده و هدف آن مبارزه با تخلف یا تقلب علمی در دانشگاه است

مقدمه

به‌نام خداوند هستی و هم راستی

این بلاگ به همت تعدادی از استادان دانشگاه‌های کشور ایجاد شده است و هدف آن مبارزه با تخلف و تقلب علمی در دانشگاه‌ها چه از سوی دانش‌جویان و چه از سوی اعضای هیات علمی است. متاسفانه ما شاهد گسترش حرکت‌های غیر اخلاقی در فضای علمی کشور هستیم که با انگیزه‌هایی چون اخذ مدرک، پذیرش یا ارتقای مرتبه‌ی دانشگاهی صورت می‌گیرتد.

ما با هرگونه تقلب مخالفیم و سکوت در برابر آن‌را هم جایز نمی‌دانیم. در این بلاگ قصد داریم برخی موارد و روش‌های تقلب‌ را بیان و ضمن آموزش به دانش‌جویان و تلاش برای اشاعه‌ی اخلاق و آداب حرفه‌ای در جمع خودمان‌، مسولان را وادار کنیم تا به مشکل تقلب و ریشه‌های آن واکنش جدی نشان دهند.

۲۱ مرداد ۱۳۸۷

استادان یا پژوهشگران حامی

حمایت

اگر می‌خواهید نامتان به‌عنوان یکی از حامیان ذکر شود، نام کامل و آدرس وبگاه خود را به آدرس ghodsi_AT_sharif_DOT_edu ارسال نمایید و در صورت تغییر گروه حامی ما را مطلع کنید..

تعداد زیادی آدرس بلاگ خود را فرستاده‌اند که متاسفانه امکان استفاده از آن به‌جای وبگاه نیست.

بایگانی مطالب

آخرین نظرات

۷ مطلب در آذر ۱۳۸۸ ثبت شده است


به‌نظرم اگر نیچر و امثال آن دامنه ی بررسی‌های خود را بازتر کنند، کل اعتبار جامعه‌ی
دانش‌گاهی ما به شدت زیر سوال خواهد رفت‌.

بنده متاسفانه از موارد متعددی آگاهم که:

۱- استادی (از بودجه‌ی پژوهشی اش‌) حق ثبت نام کنفرانس دانش‌جوی یک دانشگاه دیگر را، پس از آگاهی با واسطه از پذیرش مقاله، می‌پردازد به شرط آن‌که نام او به عنوان مولف باشد.

۲- دانش جو نام دانش‌چوی دوست خود -- که اصلا از موضوع پژوهش بی اطلاع است - را هم اضافه می‌کند تا در گرفتن پذیرش او کمک کند. یا استاد نام هم‌سرش، نام دوست اش را. راستی دقت کرده‌اید که در این سال‌ها میانگین تعداد مولفان یک مقاله‌ی ایرانی چه قدر زیاد شده! کسی وقت داشته باشد به سادگی این آمار را می‌شود استخراج کرد.

۳- استاد به دانش‌جویش می‌گوید که هر مقاله ای در هر زمینه (حتا خارج از موضوع پروژه یا تزش با او) و با هر کس می‌نویسد باید نام او هم باشد. حالا استاد مشهور به کار در زمینه‌‌ی «الف» است و مقاله‌ی منتشره در زمینه‌‌ی کاملاً متفاوت «ب»، البته who cares!

۴- اسکوپوس سرویسی دارد که منحنی تعداد مقالات افراد را بر حسب ماه یا سال نشان می‌دهد. این منحنی را برای برخی مسولان رسم کرده‌اند و شگفت زده شده اند که از زمان مسولیت او این منحنی رشد نمایی داشته است‌. توصیه می‌کنم کسی این کار را انجام دهد تا بدون ذکر نام، گزارشی در این بلاگ منتشر شود.

و .. موارد بی شمار دیگر،‌از جمله این‌.

آیا ما به کلی از همان حداقل‌های اخلاق حرفه‌ای بی بهره شده‌ایم؟
پیرو مقاله‌ی نیچر که تقلب تعدادی از مسولان بلندبالای کشور را برملا کرد، و اظهار نظرهای زیادی که شد، نکاتی به ذهن من رسید که به عرض خوانندگان می‌رسانم. امیدوارم با اظهار نظر شما مطلب پخته شود.

۱- برخی از افراد ذکرشده در مقاله‌ی نیچر، ممکن است اصولاً به موضوع تقلب اهمیتی ندهند و نویسنگان این مقالات را افرادی با اغراض سیاسی بدانند. اما می‌دانیم که بسیاری از استادان غیر مسوول هم برای گذران زندگی خود مجبور هستند چندین جا کار یا تدریس کنند و بنابراین «پرمشغله‌» تلقی می‌شوند. موضوع این پست دسته‌ی دوم است‌.

۲- استادان پر مشغله‌ مانند بقیه‌ علاقه‌مندند که ارتقا یابند و تنها راه آن را گرفتن چند دانش‌‌جوی دکتری می‌دانند که از نتیجه‌‌ی کار ‌پژوهشی آن‌ها بهره‌مند شوند.

۳- به همین دلیل هستند استادانی‌ که زمینه‌ی پژوهشی و تدریس‌شان با موضوع تز دانشجو شان خیلی متفاوت است. این امر برای برخی از آنان چندان مهم نیست و مزایای دانش‌آموخته شدن دانش جو (مقاله و امتیازهای دیگر) مهم‌تر است.

۴- پس تعداد خوبی دانش‌جوی دکتری را می‌توان یافت که استادهایشان یا تسلط کافی به موضوع تز ندارند یا فرصتی ندارند که به این کار آنطور که شایسته است بپردازند. پس خود باید کار کنند. همه‌ی این افراد لزوما توانایی کافی را برای پژوهش مستقل که منجر به مدرک دکتری شود ندارند.

۵- دانش‌جو حتما باید مقاله‌ی ژورنال داشته باشد تا دانش‌آموخته شود.

۶- دانش‌جو شاید مشاهده کرده است که برخی دیگر با کپی پیست‌ کردن از مقاله‌های خارجی (به بهانه های مختلف از قبیل مسلط نبودن به انگلیسی و ... ) موفق شده اند دکتری خود را بگیرند.

خوب همه‌ی این شرایط یک دانش‌جوی متوسط و ضعیف را به تقلب ترغیب می‌کند. چاپ مقاله، چنانچه بنده قبلا عرض کرده بودم، در حال حاضر یک بازی برد-برد-برد برای دانش‌جو، استاد و دانشگاه (وزارت علوم که تبلیغش را می‌کند) تلقی می‌شود‌.

علاوه بر آگاهی دادن به دانش‌جویان و تنبیه متقلبین به نظر این حقیر

گرفتن دانش‌جوی دکتری را برای مسولان در سطح وزیر یا معاون وزیر و افراد با مشغله‌های غیر علمی زیاد ممنوع کنید.


البته قطعاً موارد استثنا مختلفی را می‌توان برشمرد که مسولان دانشگاه می‌توانند این موارد را به صورت خاص بررسی کنند.

خطر ظهور مکتب جدید علمی

Mohammad Amin Alipour | جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۸۸

چندی است که جامعه علمی ایران به اهمیت مبارزه با تقلب پی برده و در این راه این صفحه شروع به کار کرده است. اما هر چه پیشتر می رویم متاسفانه بازخورد بدتری می گیریم.

ما انتظار نداریم که متقلبان وطنی اخراج شوند اما تا کنون یک عذرخواهی صادقانه از آنها نشنیده ایم. یا فرافکنی شده و همه چیز بر سر دانشجوی بیچاره شکسته شده یا Science و Nature صهیونیست اعلام شدند یا حکم دادگاه را تغییر داده اند و یا اینکه حق با سکوت بوده و نهایتا در گلو شکسته! نگرانی این وجود دارد که برای مشت هر چه محکمتر به Nature از آنها قدردانی ویژه شود.

به نظر این دوستان میدان را اشتباه گرفته اند و به جای پاسخگویی طلبکار می شوند. واضع مکتبی شده اند که به درستی می توان آنرا شارلاتانیزم علمی نامید. در ورطه علم و پژوهش یا نباید وارد شد و یا اگر وارد شدید باید پاسخگو راستگو و متواضع بود. می دانم که چقدر این تعابیر به این دوستان نمی آید.

حتما شنیده اید که هیتلر برای کنترل اضطراب حضور در میان مردم آنها را گاو فرض می کرد. گاهی به ذهن متبادر می شود که این دوستان همین نسبت را با ما رعایت می کنند. نمی دانیم که چگونه این جمله فارسی سره را توضیح دهیم:" اگر اسم شما در بالای مقاله ای است یعنی شما در آن همکاری کرده اید و به همان نسبت در آن شریک هستید چه در ترفیع چه در تنبیه!"

و اما یک نکته:

با این سلسله گزارش ها به اعتبار علمی دانشگاه علم و صنعت لطمه جدی وارد شده است و این نگرانی وجود دارد که همکاران و دانشجوبان این دانشگاه درتعاملات بین المللی خود متضرر شوند. انتظار اینکه شورای این دانشگاه با این انگشت شمار اساتید خود برخورد کرده و از کیان علمی دانشگاه خود حمایت کند بیشتر شبیه توهم است تا واقعیت. لذا پیشنهاد می شود اساتید و دانشجویان این دانشگاه مستقلا از این انگشت شمار اعجوبه های علمی تبری جسته و این امر را محکوم کنند.

کنفرانسی که اصلاُ وجود نداشت

محمد قدسی | يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۸۸


نظر یک خواننده محترم

محمد قدسی | يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۸۸
On reading the following article in IRNA

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=802719

I am persuaded to convey the following two suggestions for consideration. You may even wish to devote a blog article to it. If so, I hereby grant the permission to reproduce, in full or in part (with a mention of the source), the following in any blog that you may write in future regarding the subject matter.

First, I sincerely believe that the scope of the present blog is too narrow (more precisely, with the passage of time, it appears to have become narrow) and needs to be broadened. One cannot bring about a positive change in any community (here, the academic one) by merely reporting on the deplorable events taking place in that community. I believe that the blog should accommodate a major section where contributors write about issues from which one can derive a sense of pride; a sense that it is not all doom and gloom; a sense that while there are some who commit fraudulent acts, there are also some who work honestly and conscientiously.


Second, recently I was able to watch the Iranian television series «Taraneh-ye Madari» (sadly, I must to confess, on one of the probably not-so-legal Internet sites specialising in Iranian films and television series), directed by Mr Hossein Sohelizadeh. As you may be aware, some scenes of this series show events taking place in a particular lecture room at some university in Tehran (it is one of the newer universities which I do not know). My memories of these scenes, combined with the issues raised in the above-indicated article published by IRNA, were the two things that prompted me to write this letter. In two or three of the scenes, one sees a university professor teaching some elementary course on electricity and magnetism to first-year university students.

Assuming that these scenes are constructed on the basis of reality (that a lecturer or a university professor has been advising the writers and the director on how university lectures are delivered
now-a-days), I am inclined to believe that these scenes reveal to us (at least to me) what may be wrong in teaching at some Iranian academic institutions, and what can be done to correct these wrongs. In one scene, the professor apparently talks about the electric field due to a point charge (in another one he talks about the EM waves emanating from a source at some long distance from the observer), and his way of conveying the details is remarkably reminiscent of the way some 100 years ago reading and writing were taught at traditional Maktabs (actually, the television series «Ruzegar-e Gharib» provides a vivid image of how teaching took place in one such Maktab in Tehran): learning by memorising, without any critical element built into the process. The professor presents the subject under discussion in such a way that any impartial observer would wonder why any intelligent student would want to study this subject, or even why an intelligent student would want to sit through the course at issue. Remarkably, the first-year student Pouya proves to be a far better teacher than this particular lecturer --- in one of the scenes, we see him teaching his fellow students some matrix algebra, and he does it rather well (although I discern some remnants of the reprehensible teaching method of Pouya's teacher in Pouya's teaching): there is life and conviction in his words.

This contrast between the teaching methods of a relatively old lecturer/university professor (someone in his forties or early fifties) and a young individual (an 18-year old fresher, who incidentally always reminded me of the young Bill Gates) may suggest that due to a variety of reasons (e.g. the availability of the modern communication systems, such as the Internet, the messaging habit of the young with their mobile phones) the younger generation may be more savvy at communicating.


What can be done to improve teaching methods? Here is one suggestion. I believe that major academic institutions in Iran should establish prestigious Chairs (named after so many great names that Iran is so rich of --- one may think of The Khayyam Chair in Mathematics, The Jamshid Kashani Chair in Astronomy, or even Computer Science, or Computational Physics, etc.), and invite first-class university teachers to these Chairs, with the explicit requirement that during their tenures (which may extend a period of 3 months) these people provide a serious course on a serious subject matter. It is important to bear in mind that "big" names are not always the best teachers; it is therefore important not to fall into the trap of spending a great deal of financial resources on e.g. a Nobel Laureate who actually is known to be a mediocre teacher; it is far better to appoint an individual to one such Chair who is known to be a good teacher. I name one name: Professor John Cardy of University of Oxford is a rare breed of a first-class scientist who is also a virtuoso lecturer (Professor Ian Affleck of University of British Columbia, Vancouver, is yet another one). He uses blackboard in exactly the same way that a first rate army general uses the battle field; nothing that he writes on the blackboard (yes «blackboard», the only medium that in my opinion is suited for proper teaching --- it provides the students with the opportunity to see with their own eyes a master at work) is unrelated to what he talks about an hour later.

I believe that if major universities in Iran would arrange a continuous flow of scientists of this calibre through Iran's academic system, the undertaking will revolutionise many aspects of science in Iranian universities. Of course, my statement should not be misconstrued as suggesting that Iran had deficit in first-class teachers/scientists. My statements merely reflect my admittedly narrow perspective on the state of the academic education in Iran, mainly derived from the contents of the above-mentioned article published by IRNA and the assumption that the relevant scenes from the above-mentioned television series «Taraneh-ye Madari» may be representative of what in reality may take place in some lecture rooms of some institutions of higher education in Iran (I take this artistic depiction of lecture rooms rather seriously, since the correlation in a number of events in the above-mentioned scenes reveal a great deal of information to me. Examples: the way students take notes is revealing --- they appear utterly passive and not engaged, which, given the quality of lecturing, does not come as a surprise to me; the lecturer asks a supposedly difficult question, which Pouya supposedly answers by scribbling an incomprehensible mathematical formula, involving sines and cosines, on black board, without uttering a single word, followed by a statement of deep admiration by the professor regarding the intellectual prowess of Pouya, which suggests to me the entertainment by the professor of a very strange view of what constitutes true understanding --- the *form*, as reflected in the impressive-looking mathematical formula on blackboard, proves to take precedence over what can be expressed intelligibly and, importantly, in a way that can be understood by all present in the lecture room; I was depressed to witness the awe inspired in the professor and students alike by seeing Pouya scribbling an impressive-looking formula on blackboard, without critically asking "Now, what does it all mean?".). After all, there must be a fundamental reason for why only a small fraction of the top-3000 students entering universities in Iran are attracted to basic sciences.

Yours sincerely,


BF.