روبروی دانشگاه تهران
خیابان نوستالژیک مقابل دانشگاه تهران. یادش به خیر. زمانی بود که تیغ سانسور خیلی تیزتر از امروز بود و کتاب هایی هم که از زیر این تیغ رد میشدند به دلیل کمبود کاغذ نایاب بودند اما ..... اما آدم کتابخوان خیلی بیشتر بود. کتابفروشی ها، کتاب دستدوم فروش ها و حتی دستفروشان سرشان شلوغ از مشتری های تشنه مطالعه بود. دانشجویان مغازه به مغازه دنبال کتابهای درسی نایابشان میگشتند تا شاید دست دوم آن را به چند برابر قیمت پشت جلد پیدا کنند و بخرند. مثل امروز نبود که کتابفروشیها پر از کتاب باشد و دانشجویان بگویند همین جزوه استاد بس است کی پول کتاب خریدن را دارد (و در دلشان این باشد که کی حال کتاب خواندن را دارد). مثل امروز نبود که کتابفروش ها فقط کارشان باشد عرضه تست برای کنکوری ها و حل المسائل برای دانش آموزان و ICDL برای پشت میزنشینها.
منظره جلوی دانشگاه تهران به اندازه کافی تلخ و دل گیر شده بود. آن قدر تلخ که حتی خوردن نان خامهای دور میدان هم کام را شیرین نمیکرد. اما چندی است که این گذر نه تنها تلخ، بلکه تهوعآور شده است. دیدن اعلاناتی که جماعت علاف و مدرکپرست را فرا میخوانند قدم زدن به این خیابان را تکلیفی شاق کرده است.
تا مدتی به خودم میگفتم به درک. بگذار دلشان خوش باشد که مقاله چاپ کردهاند و فوقلیسانس و دکترا گرفتهاند. پس فردا که استاد و تحلیلگر و سخنران شدند، ملت به ریششان خواهند خندید و آنوقت میفهمند که یک من ماست چند من کره دارد. از اینها گذشته این چیزها همههای دنیا هست. مگر در کشورهای پیشرفته نیستند موسساتی که برای فروش مدارک تحصیلی دانشگاههای «نیست در جهان» تبلیغ میکنند، بگذار اینجا هم مدارک جعلی دانشگاههای آکسفورد و کمبریج را به مشتی نادان بفروشند. مگر نیست که در آنجا برخی پول میدهند تا دیگران برایشان مقاله و رساله بنویسند تا اسم در کنند. بگذار اینجا هم بدهند تا رتبه بگیرند و دوزار روی حقوقشان برود.
اما مشکل اینجاست که در این زمینه و در ایران دارد کم کم از شور به در میشود. گزارش صدای آلمان (زیر) بخشی از این واقعیت را مینمایاند. گزارش چند روز پیش بیبیسی فارسی هم چکیدهای است از چند مقاله خبرآنلاین (بخوانید: این، این، و این). این مشکل فقط به دانشگاههای ایران محدود نمانده، بلکه بخشی از دانشجویان ایرانی خارج از کشور نیز آن داخل گردیدهاند. با پایین ماندن نرخ ارز سیل دانشجویان ایرانی که زندگی و تحصیل در خارج از کشور را ارزان یافتند، به راه افتاد. با ترقی نرخ دلار به سه برابر در مدت کمتر از یک سال، این گرایش در دانشجویان پدید آمد که هر چه زودتر فارغالتحصیل شود و بسیاری این سریعترین راه را با گذر از دکان دلالان مقاله و پایاننامه در مقابل دانشگاه تهران پیدا کردهاند.
سازی که امروز برخی مشغول نواختن آن هستیم، فردا صدایش در خواهد آمد. صدایی که نه فقط موجب سرافکندگی جامعه علمی ایران خواهد بود، بلکه زیانهای بسیار مهیبتر به ما وارد خواهد ساخت. امروز به دلایلی که از دست ما خارج است، ارتباط میان دانشگاههای کشورمان با دنیا دارد کمتر و کمتر میشود. بیایید لااقل به دست خود کاری نکنیم که فردا به حکم ایرانی بودن در خارج از کشور مورد سوظن و پیشداوری قرار گیریم و هیچ کداممان نتواند از هیچ دانشگاهی پذیرش یا موقعیت مطالعاتی بگیرد و در داخل کشور نیز استاد بودن و دانشجو بودن و پژوهشگر بودن، افتخار و احترامی نداشته باشد.