گفتگو با دکتر بنی اسدی دانشیار دانشگاه ویکتوریا
قاسم جابری پور | چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۸۷
بنام خداوند هستی و هم راستی
دلگیر از "نقش ماری" ها، امروز صبح گپ و گفتی داشتم با دکتر بنی اسدی دانشیار دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه ویکتوریا در کانادا که اکنون در پژوهشکده کامپیوتر مرکز تحقیقات ریاضیات و فیزیک نظری (آی پی ام) دوره فرصت مطالعاتی خود را می گذرانند. با توجه به همسایگی میزهای کارمان سر گفتگو را، هنگام نوشیدن چای، باز کردم که خلاصه آن را با شما راستی گرایان در میان می گذارم:
من: آقای دکتر به نظر شما اگر بخواهیم به کارهای اساتید آواز ایران امتیاز بدهیم و ببینیم که استاد شجریان، که خدایش خیر دهاد، در پایان یکی از برنامه های آوازش در آمریکا سری هم به لاس وگاس زده و در یکی از کاباره های آنجا به عنوان کار حرفه ای، بر فرض محال، روی صحنه ورجه وورجه کرده و نعره زده است، آنگاه باید به اینکار ایشان امتیاز منفی بدهیم یا خیر؟
دکتر: بله به عنوان کار حرفه ای امتیاز منفی می گیرد.
من: اگر پرویز پرستوئی یک رفتار ناهنجار حرفه ای داشته باشد چطور؟
دکتر: به همان ترتیب. اصلا فرض کنید یکی صد تا مقاله....
من: کلامشان را بریدم که جانا سخن از زبان ما می گویی. ببخشید آقای دکتر اگر الان بخواهیم در همین دانشگاه شریف که شما تدریس می کنید استاد نمونه انتخاب کنیم و مثلا شما با یک شرت کوتاه سر کلاس بروید باید امتیاز منفی بگیرید یا خیر؟
دکتر: حتما، ببینید چند سال پیش در یکی از دانشگاه های کانادا یا آمریکا (دقیقا یادم نیست) یک استاد بسیار موفقی را به خاطر اینکه در حال معامله مواد مخدر در یک هتل دستکیر شد اخراج کردند. بعضی استدلال کردند که این زندگی خصوصی اوست. مگر بد درس داده است یا در کار پژوهشی کوتاهی کرده است؟ پاسخ این بود که نه این کار او با کاراکتر یک استاد دانشگاه نمی خواند و آبروی دانشگاه را برده است.
من: همین است، نام یک استاد دانشگاه مال خودش نیست که آن را روی هر نوشته ضعیف و رسوائی که هر سوء استفاده چی نوشت یا کپی کرد بگذارد. نام خودش برایش ارزش ندارد باشد ولی حق ندارد از ارزش نام دانشگاه و دانشکده بکاهد. آبروی من نوعی، که برای اسم خودم ارزش قائلم و ناچارم اسم همان دانشکده را در پی نام خودم بیاورم، هم می رود. آیا دانشگاه نباید به چنین به اصطلاح مقاله هایی که توسط ناشران نو ظهور و رسوا چاپ می شود امتیاز منفی بدهد؟ آن هم ناشران بیگانه با، و بدون تعهد به، اصول آکادمیک که برای تشنگان ارتقاء به هر قیمت و نمونه و ماندگار شدن با هر رسوایی دکان باز کرده اند و برای بودچه پژوهشی منبعث از بیت المال آنان کیسه دوخته اند.
دکتر: وضع این مقاله ها که روشن است. چند وقت پیش به دکتر قدسی می گفتم که من ده سال است کار می کنم و فقط ده مقاله ژورنال دارم. هیچ مشکلی هم ندارم دانشیار رسمی قطعی هم هستم. برای اعطاء این موقعیت مقاله هایم را نشمرده اند بلکه به کیفیت کارهایم امتیاز داده اند. این کار که شما می کنید (مقصودشان فعالیت در این وبلاگ است) این آدم ها را عوض نمی کند ولی برای جوانانی که تازه به میدان آکادمیک وارد می شوند بسیار مفید است تا سره را از ناسره باز شناسند. اولین مقاله ای که در دوره دکتری نوشتم را می خواستم به یک کنفرانس لاس وگاسی بفرستم. استادم منعم نکرد ولی اجازه نداد اسم او را روی مقاله بگذارم. البته من هم منظور او را متوجه شده و مقاله را به یک کنفرانس معتبر فرستادم.
من: در مورد این تقلب ها که به نام دانشگاه های ایران شده است چه فکر می کنید:
دکتر: یک فیلم رابرت ردفورد که مبتنی بر یک داستان واقعی بود دیدم که حکایت از شرکت یک استاد معروف و معتبر دانشگاه کلمبیا در یک مسابقه پرسش و پاسخ تلویزیونی میکرد. وقتی گردانندگان مسابقه دیدند که این استاد یکه تاز شده و هیچ رقیبی ندارد و هیجان برنامه کم شده و استقبال بینندگان کاهش یافته است از استاد خواستند که کوتاه بیاید و عمدا اشتباه کند. استاد که اینکار را غیر اخلاقی میدانست ابتدا امتناع می کرد ولی بالاخره راضی شد. ده سال بعد یک خبرنگار کنجکاو به اصطلاح نقش قبر کرد و پته تقلب های برنامه را به آب انداخت. از جمله استاد مربوطه را ترغیب کرد که در دادگاه گردانندگان آن برنامه حاضر شده و بر علیه آنان در مورد پیشنهاد اشتباه عمدی خودش شهادت دهد. رسانه ای شدن شهادت استاد، که در واقع اعتراف به مشارکت در تقلب بود، همان و اخراج وی از دانشگاه کلمبیا همان. ببینید صداقت و درستی استاد در دانشگاه های معتبر خدشه بردار نیست.
من: خوب به همین دلیل است که حرف استاد حرف آخر است. اگر داور در چلسه دفاع، با استدلال، رساله را از نظر محتوی علمی رد کرد دیگر چانه زدن دانشجو و استاد راهنما فایده ندارد و اصلا اگر منطق علمی بر علیه آن استدلال نداشته باشند واقعیت را هر چند تلخ می پذیرند و رسوایی هایی از قبیل اینکه استاد به جای دانشجو پای تابلو رفته و دفاع کند پیش نمی آید.
این گفتگو به خاطر عجله دکتر برای انجام کاری در همین جا قطع شد.
دلگیر از "نقش ماری" ها، امروز صبح گپ و گفتی داشتم با دکتر بنی اسدی دانشیار دانشکده برق و کامپیوتر دانشگاه ویکتوریا در کانادا که اکنون در پژوهشکده کامپیوتر مرکز تحقیقات ریاضیات و فیزیک نظری (آی پی ام) دوره فرصت مطالعاتی خود را می گذرانند. با توجه به همسایگی میزهای کارمان سر گفتگو را، هنگام نوشیدن چای، باز کردم که خلاصه آن را با شما راستی گرایان در میان می گذارم:
من: آقای دکتر به نظر شما اگر بخواهیم به کارهای اساتید آواز ایران امتیاز بدهیم و ببینیم که استاد شجریان، که خدایش خیر دهاد، در پایان یکی از برنامه های آوازش در آمریکا سری هم به لاس وگاس زده و در یکی از کاباره های آنجا به عنوان کار حرفه ای، بر فرض محال، روی صحنه ورجه وورجه کرده و نعره زده است، آنگاه باید به اینکار ایشان امتیاز منفی بدهیم یا خیر؟
دکتر: بله به عنوان کار حرفه ای امتیاز منفی می گیرد.
من: اگر پرویز پرستوئی یک رفتار ناهنجار حرفه ای داشته باشد چطور؟
دکتر: به همان ترتیب. اصلا فرض کنید یکی صد تا مقاله....
من: کلامشان را بریدم که جانا سخن از زبان ما می گویی. ببخشید آقای دکتر اگر الان بخواهیم در همین دانشگاه شریف که شما تدریس می کنید استاد نمونه انتخاب کنیم و مثلا شما با یک شرت کوتاه سر کلاس بروید باید امتیاز منفی بگیرید یا خیر؟
دکتر: حتما، ببینید چند سال پیش در یکی از دانشگاه های کانادا یا آمریکا (دقیقا یادم نیست) یک استاد بسیار موفقی را به خاطر اینکه در حال معامله مواد مخدر در یک هتل دستکیر شد اخراج کردند. بعضی استدلال کردند که این زندگی خصوصی اوست. مگر بد درس داده است یا در کار پژوهشی کوتاهی کرده است؟ پاسخ این بود که نه این کار او با کاراکتر یک استاد دانشگاه نمی خواند و آبروی دانشگاه را برده است.
من: همین است، نام یک استاد دانشگاه مال خودش نیست که آن را روی هر نوشته ضعیف و رسوائی که هر سوء استفاده چی نوشت یا کپی کرد بگذارد. نام خودش برایش ارزش ندارد باشد ولی حق ندارد از ارزش نام دانشگاه و دانشکده بکاهد. آبروی من نوعی، که برای اسم خودم ارزش قائلم و ناچارم اسم همان دانشکده را در پی نام خودم بیاورم، هم می رود. آیا دانشگاه نباید به چنین به اصطلاح مقاله هایی که توسط ناشران نو ظهور و رسوا چاپ می شود امتیاز منفی بدهد؟ آن هم ناشران بیگانه با، و بدون تعهد به، اصول آکادمیک که برای تشنگان ارتقاء به هر قیمت و نمونه و ماندگار شدن با هر رسوایی دکان باز کرده اند و برای بودچه پژوهشی منبعث از بیت المال آنان کیسه دوخته اند.
دکتر: وضع این مقاله ها که روشن است. چند وقت پیش به دکتر قدسی می گفتم که من ده سال است کار می کنم و فقط ده مقاله ژورنال دارم. هیچ مشکلی هم ندارم دانشیار رسمی قطعی هم هستم. برای اعطاء این موقعیت مقاله هایم را نشمرده اند بلکه به کیفیت کارهایم امتیاز داده اند. این کار که شما می کنید (مقصودشان فعالیت در این وبلاگ است) این آدم ها را عوض نمی کند ولی برای جوانانی که تازه به میدان آکادمیک وارد می شوند بسیار مفید است تا سره را از ناسره باز شناسند. اولین مقاله ای که در دوره دکتری نوشتم را می خواستم به یک کنفرانس لاس وگاسی بفرستم. استادم منعم نکرد ولی اجازه نداد اسم او را روی مقاله بگذارم. البته من هم منظور او را متوجه شده و مقاله را به یک کنفرانس معتبر فرستادم.
من: در مورد این تقلب ها که به نام دانشگاه های ایران شده است چه فکر می کنید:
دکتر: یک فیلم رابرت ردفورد که مبتنی بر یک داستان واقعی بود دیدم که حکایت از شرکت یک استاد معروف و معتبر دانشگاه کلمبیا در یک مسابقه پرسش و پاسخ تلویزیونی میکرد. وقتی گردانندگان مسابقه دیدند که این استاد یکه تاز شده و هیچ رقیبی ندارد و هیجان برنامه کم شده و استقبال بینندگان کاهش یافته است از استاد خواستند که کوتاه بیاید و عمدا اشتباه کند. استاد که اینکار را غیر اخلاقی میدانست ابتدا امتناع می کرد ولی بالاخره راضی شد. ده سال بعد یک خبرنگار کنجکاو به اصطلاح نقش قبر کرد و پته تقلب های برنامه را به آب انداخت. از جمله استاد مربوطه را ترغیب کرد که در دادگاه گردانندگان آن برنامه حاضر شده و بر علیه آنان در مورد پیشنهاد اشتباه عمدی خودش شهادت دهد. رسانه ای شدن شهادت استاد، که در واقع اعتراف به مشارکت در تقلب بود، همان و اخراج وی از دانشگاه کلمبیا همان. ببینید صداقت و درستی استاد در دانشگاه های معتبر خدشه بردار نیست.
من: خوب به همین دلیل است که حرف استاد حرف آخر است. اگر داور در چلسه دفاع، با استدلال، رساله را از نظر محتوی علمی رد کرد دیگر چانه زدن دانشجو و استاد راهنما فایده ندارد و اصلا اگر منطق علمی بر علیه آن استدلال نداشته باشند واقعیت را هر چند تلخ می پذیرند و رسوایی هایی از قبیل اینکه استاد به جای دانشجو پای تابلو رفته و دفاع کند پیش نمی آید.
این گفتگو به خاطر عجله دکتر برای انجام کاری در همین جا قطع شد.
۸۷/۰۹/۲۰
لطفا دقت کنید که در مثال امتیاز دادن به برنامه های آواز صحبت از انجام حرکاتی روی صحنه به عنوان کار حرفه ای بود به طوری که این حرکات طبق تعریف اساتید آواز ایرانی هیچ ربطی به آن نداشته باشد. در هر صورت اتفاقا در گفتگو با دکتر بنی اسدی من روی کار حرفه ای تاکید کردم و به ایشان گفتم که در محدوده امتیاز دادن به آواز ایرانی کاری نداریم که شخص مورد نظر در زندگی شخصی خود چه می کند.
در مورد مثال شرت کوتاه نیز دقت کنید که تصریح شده بود تدریس در دانشگاه شریف با عرف فعلی آن انجام میگیرد. در هر صورت دقت کنید که مثال ها اصل نیستند و برای تقریب به ذهن مشلب اصلی به کار میروند. در واقع مقصود از مقال ها این بوده است که همانطور که در ظرف زمانی و مکانی مفروض حرکات ناسازگار با کار حرفه ای، حداقل به زعم امتیاز دهندگان، امتیاز منفی می گیرند کارهای ناهنجار در حوزه پژوهش های علمی نیز باید امتیاز منفی بگیرند.