موضوع مناسب، استاد راهنمای مناسب
محمد قدسی | جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۸۸
قسمت سوم
موضوع مناسب، استاد راهنمای مناسب
«ذهن زیبا» نام فیلمی است که بر اساس زندگی جان نش ریاضی دان برجسته و برنده جایزه نوبل، که در نوشتار قبل نیز ذکر خیری از ایشان شد، ساخته شده و در تلویزیون ایران نیز نمایش داده شده است. در اوایل فیلم میبینیم که نش در دانشگاه هاروارد دوره فوق لیسانس را به اتمام رسانده و آماده ورود به دوره دکترا میشود. استادان و دانشجویان از او انتقاد میکنند که هم دورههایت، که از تو بسیار کم استعدادتر بودند، مدتی است که به طور جدی درگیر کار شده اند و هر یک تاکنون چندین مقاله منتشر کرده اند، آن وقت تو همینطور علاف در دانشگاه میگردی. و نش جوابی ساده و در عین حال قابل تامل به آنها میدهد: «هنوز موضوعی که توجهم را جلب کند را پیدا نکرده ام.» وی البته پس از مدتی موضوعش را پیدا کرد، نظریه بازیها، و نه تنها تحقیقات دکترا بلکه تمام عمرش را بر آن صرف کرد و جایزه نوبل را هم در نهایت به خاطر همین موضوع گرفت.
انتخاب موضوع بسیار مهم است و این اهمیت از دو جنبه قابل بررسی است، عام و خاص. از جنبه عامل موضوع باید نه بیش از حد گسترده باشد که زمان زیادی برای مطالعه بخواهد نه بسیار ریز باشد. نه زیاد مشکل باشد که پس از چند سال تلاش بفهمیم انجام آن از عهده ما خارج است نه آنقدر ساده که بی ارزش به نظر بیاید. نه خیلی کهنه باشد که هر کس بخت خود را بر آن آزموده باشد و نه آنقدر نو که هیچ پیش زمینه ای در مورد آن وجود نداشته باشد. برای انتخاب موضوع از این جنبه، استاد راهنما کمک زیادی به دانشجو میکند.
اما انتخاب موضوع از دیدگاه خاص فقط به خود دانشجو بر میگردد. این دیدگاه در بسیاری موارد بیارزش شمرده میشود و به کسانی که به دنبال موضوعی جالب توجه میگردند گفته میشود که مگر قحطی موضوع شده است، این همه موضوع زودتر یکی را انتخاب و کار را شروع کن. شکی نیست که در هر رشته علمی شاخههای متعددی وجود دارد و در هر شاخه موضوعات بسیاری هست که میتوان بر روی آنها کار پژوهشی انجام داد. با این وجود برخی موضوعات علاقه پژوهشگر را برمیانگیزد و پژوهشگر را در موقعیتی قرار میدهد که شب و روز به موضوع فکر کند و در ذهنش به دنبال راه حلهای ممکنه برای آن و سبک و سنگین کردن آنها بپردازد و به بیان دیگر پژوهنده عاشق کار پژوهشی خود میشود. استاد راهنما نیز در این راه حرکات دانشجو را زیر نظر دارد و هر زمان که احساس کند مسیر او نادرست است آن را اصلاح میکند و کار پژوهشی سرانجام به بار مینشیند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. اما چه چرا این پروسه بسیاری اوقات به گونه ای دیگر طی میشود؟
در دانشگاههای خارجی معمولا روال این است که شخصی که قصد دارد در تحصیلات تکمیلی، و به طور مشخص دکترا، وارد دانشگاه شود ابتدا موضوع مورد نظر خود را انتخاب میکند و به پژوهشهایی مقدماتی در رابطه با آن میپردازد و در نهایت طرح پژوهش یا پروپوزال خود را مینویسد و بعد به جستجو در دانشگاههای مختلف میپردازد و ضمن سبک سنگین کردن دانشگاهها از نظر امکانات، به دنبال استادی میگردد که در علاقمند به آن زمینه پژوهشی باشد. پس از تصمیم گیری متقاضی با استاد مورد نظر تماس میگیرد و پروپوزال و رزومه خود را برای او میفرستد، اگر مورد توجه قرار گرفت در دانشگاه پذیرش میشود وگرنه بخت خود را با استادی دیگر یا در دانشگاهی دیگر میآزماید. در برخی دانشگاههای خارجی نیز تماس با استاد ضرورتی ندارد و پس از فرستادن پروپوزال دانشگاه به تشخیص خود آن را به استادی میدهد و بعد نظر وی را جویا میشود.
در ایران پذیرش مقطع تحصیلات تکمیلی منوط به موفقیت در آزمونی رقابتی است. این آزمون در مورد بعضی مقاطع و دانشگاهها به تنهایی تعیین کننده است و در موارد دیگر شخص پس از آن بایستی شخص از صافی مصاحبه شفاهی نیز عبور کند. کسی که به این طریق وارد دانشگاه میشود فرصت دارد که در محیط دانشگاه و با راهنمایی گرفتن از استادان مختلف موضوعی برای خود انتخاب کند و به راهنمایی استادی، که باز هم خود انتخاب میکند، کار را شروع نماید. این روش از آن رو که دانشجو در انتخاب موضوع تنها نیست و میتواند از کمک استادان برخوردار شود بهتر از روش دانشگاههای خارجی مینماید ولی مشکلاتی نیز وجود دارد.
مصاحبه شفاهی که قرار است معلومات علمی داوطلب را بسنجد در مواردی به صورت ابزاری در میآید تا استادان روشی مشابه دانشگاههای خارجی را در پیش گیرند بدین معنا که در این مصاحبه دانشجویانی که از قبل موضوع پژوهش خود را در اختیار استاد قرار داده اند و موافقت وی را جلب نموده اند پذیرش میشوند. این دانشجویان معمولا از دانشجویان قبلی همان دانشگاه و به طور مشخص همان استاد هستند. بزرگترین اشکال این شیوه این است که مخالف انصاف است. توجه داشته باشید که کسی که برای دانشگاه خارجی اقدام میکند فقط یک رزومه و پروپوزال میفرستد اما در ایران شخص به سختی برای شرکت در آزمون ورودی درس خوانده است و با وجود برتری علمی ، فقط به دلیل ناآشنایی با استادان، در مصاحبه مردود میشود. ایراد دیگر این روش آن است که شخص ممکن است به دلیل اصرار و علاقه ای که برای ورود به مقطع بالاتر دارد حاضر به پذیرش موضوعی شود که به هیچ وجه بدان علاقه ای ندارد.
اگر این فرض را کنار بگذاریم و در نظر بگیریم که داوطلبان بدون مصاحبه و یا با مصاحبه ای صرفا علمی گزینش میشوند نیز مشکل به تمامی حل نمیشود. دانشجویان در کلاسهای اساتید مختلف شرکت میکنند و به این فکر میکنند که بایستی موضوع برای کار و همچنین استادی برای راهنمایی انتخاب کنند. متاسفانه در بسیاری موارد ترتیب انتخاب، موضوع و بعد استاد، برعکس میشود و دانشجو یکی از استادان را با معیاری مانند خوش اخلاقی، مرتبه علمی، تسلط به فن تدریس و در موارد معدودی هم آسانگیری! انتخاب میکند و بعد دانشجو با استاد وارد مذاکره میشود بدون اینکه اساسا موضوعی را از قبل انتخاب نموده باشد. استاد موضوعاتی محدود را به دانشجو پیشنهاد میکند و دانشجو هم که تصمیم خود را به صورت قطعی برای انتخاب استاد گرفته است، بدون اینکه با سراغ بقیه موضوعات و استادان برود، بلاخره یکی را قبول میکند. حال دانشجو، مانند دانشجوی پاراگراف قبل، موضوعی دارد که خود آن را انتخاب نکرده است و این احتمال وجود دارد که هیچ علاقه ای به آن نداشته باشد و چون انگیزش کافی ندارد به اندازه کافی به تحقیق و پژوهش نمیپردازد و بنابراین پس از گذشت چند سال کار متوجه میشود که به نتیجه مطلوبی نرسیده است.
حالت دیگر زمانی است که دانشجو با علاقه به دنبال موضوع برای خود میگردد و در نهایت آنچه که میخواهد را پیدا میکند ولی بعد از آن در پی انتخاب استاد نه بر اساس موضوع بلکه بر اساس معیار های گفته شده بر میآید و یا اینکه اساسا متوجه میشود که هیچ استادی در دانشگاه در این زمینه کار نمیکند. در این موقعیت استاد با پیشنهادی راهنمایی پایان نامه ای مواجه میشود که با سوابق کاری قبلی و علایق فعلی اش هیچ تناسبی ندارد. بسیاری اساتید چنین پیشنهاداتی را نمیپذیرند ولی برخی نیز در مقابل اصرار دانشجو تسلیم میشوند. حال دانشجو روی موضوع کار میکند و گزارش کارش را به استاد میدهد ولی استاد از آن سر در نمیآورد و اصولا بحث کردن و مطالعه چنین موضوعی را ملال آور میبیند. دانشجو سوال میکند و استاد که جواب آن را نمیداند پس برای جلوگیری از سوالات بداخلاق و میشود و دیگر دانشجو را تحویل نمیگیرد. در بیشتر موارد دانشجو دلیل این رفتار را درست متوجه نمیشود و تصور میکند ناراحتی استاد از آن روست که کارهایشان بی ارزش بوده است. دانشجو روز به روز نا امیدتر و درماندهتر میشود و در بهترین حالت تصمیم میگیرد که کار را فقط با اتکا به خود و بدون راهنمایی گرفتن از استاد به پایان برد.
به طور کلی زمانی که انتخاب موضوع بر اساس علاقه انجام نشود و یا استاد راهنمای نامناسبی برای یک موضوع انتخاب گردد، روند کار پژوهشی دچار اختلال جدی میشود و این اختلال رسیدن به نتیجه مطلوب را بسیار سخت میکند تا جایی که برخی دانشجویان پس از صرف هزینه و وقت بسیار برای رساندن به پایان کار و دریافت مدرک دست به دستبرد فکری میزنند.
البته نمیتوان چنین ادعا کرد که روش دانشگاههای خارجی در پذیرش دانشجو میتواند در ایران هم مورد استفاده قرار گیرد چرا که متقاضیان ورود به تحصیلات تکمیلی در ایران بسیار زیادند و تصور آمدن عنوان دکتر در جلو نام بسیاری را اغوا میکند تا بدون علاقه به پژوهش متقاضی ورود به این دوره باشند و به قول عوام تصور میشود هر کشمشی نیاز به دم و هر انسان سرشناسی نیاز به لقب دارد، که البته در مورد برخی افراد به نظر میآید که دم بوده و نیاز به کشمش داشته است. در هر حال اینکه تصمیم گیری در مورد اعطای پذیرش دانشجویان بدون واسطه به اساتید محول شود مطلوب و عملی نیست ولی میتوان برای دانشجویان تازه روشن کرد که اول بایستی موضوع را با توجه به علاقه انتخاب کنند و بعد استاد با توجه به موضوع. در غیر اینصورت احتمال شکست در انجام کار بسیار زیاد خواهد بود. برای جا انداختن این موضوع میتوان از طریق انتشار کتاب راهنما اقدام کرد و یا آن را به کلاس شیوه پژوهش واگذار کرد.
پیامی
۸۸/۰۷/۱۰