سلطان دردم تویی تو تویی تو : یا تاملی بر یکی از بردارهای تاراج علمی
Nader Naghshineh | پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۸۹
حدود یک سال پیش استاد و همکاری بنام سرکار خانم دکتر حجازی توجه مرا به تزی رهنمون نمود که در رابطه با انگیزش تقلب (cheating) در دانشجویان دبیرستانی جلب کرد. دانشجویان دبیرستانی به یکباره مرتکب این فعل نمی شوند و در ابتدا فرایند پیچیده ای را برای ارزش زدایی و یا بی ارزش نمایاندن معلم در ذهن انجام می دهند. به عبارت دیگر دانش آموز می داند که عمل مذمومی را انجام می دهد اما سعی می کند قبل از ارتکاب به آن توجیهاتی از قبیل "استاد بی سواد بود"، "این دانشکده ارزش اعتماد مرا ندارد" و امثالهم را برای پایین اوردن استانه ارتکاب ارائه کند.
پیش خود فکر کردم بد نیست اینکار را در میان دانشجویان خودمورد بررسی قرار دهم. در یک مورد، ازمون یکی از گروه های دانشجویی را در سالنی برگزار کردم که به دوریین مدار بسته مجهز بود. به دانشجویان اطلاع داده شد که جلسه تحت نظارت دوربین مدار بسته خواهد بود. دوربینها از نوع Billion مجهز به سیستم دریافت و پخش صوتی بودند. محل دوربینها به دانشجویان نشان داده شد. آزمون بدون نظارت برگزار گردید و فقط تعداد کمی (3 دانشجو از 25 نقر) از فرصت هم اندیشی با یکدیگر استفاده نکردند. البته در آزمونهایی از نوع Open Book و یا Take Home مسئله تقلب آنقدرها که تلاش و ممارست برای حل مسئله اهمیت دارد، بحرانی نیست. اما در این مورد خاص فقط سخن یک دانشجو که " دوربین کار نمی کند" کافی بود که دانشجویان من یک امتحان پارتی داشته باشند. برای اطمینان بیشتر از میان مراجعین به آزمایشگاه بطور تصادفی به صحبت در مورد اینکه تقلب و پدیده شیرین ببر و وبچسبان در جه مواردی مباح است به بررسی بیشتر موضوع پرداختم. خوشبختانه در میان دانشجویان من کم نیستندافرادی که صریح اللهجه بوده و مکنونات خویش را نمایان می سازند. البته خالی از لطف نیست که این جلسات که یکی از آنان پریروز ساعت 21 در دانشکده به پایان رسید، همواره اینجانب بصورت گرده آماج نیشها قرار گرفته و نقش سوپاپ را ایفا می کنم. ظاهرا همان فرایند ارزش زدایی برای پایین آمدن استانه ارتکاب، حد اقل در دانشکده من بنظر می رسد که صادق است. این امر ناراحت کننده است. معمولا در ایران دانشگاه نقش تعدیل کننده و تخفیف دهنده پلشت پوییهای نظام متوسطه را داشت. همکاران من نه تنها باید فردی را از حالت روخوانی به حالت تحلیلگری سوق می دادند بلکه می بایست جهتگیری شغلی و عرفی را هم اصلاح می نمودند. اما بنظر می رسد که با وضعیت فعلی، دانشگاه دارد به سمت وسوی تشدید این رفتارها می رود.
یکی از اقدامات برای کاهش تقلب و تاراج علمی ارزش قایل شدن برای دانشجو است. اگرچه بخشی از این عمل به منش خود استاد و مدرس باز می گردد اما سیستم آموزشی نقشی بسیارحساس در این زمینه دارد. دانشگاه علیرعم تمامی کلیشه های رایج ( معبد علم، محل گردهمایی عشاق دانش، چشمه لایزال نوآوری) یک سازمان دانشی است که مهمترین دارایی سازمانی آن این دانشجویان می باشند. در برخی از گوشه ها و کنجهای نظام آموزشی چهار سال سرمایه و عمر دانشجو ( و دانشگاه) را صرف می کنند تا در هنگام فارغ التحصیلی به او بگوییم بای بای دیگر ما را با تو کاری نیست.
پایان نامه قرار نبود که بصورت یک موجودیت کالا مدار (merchandise) بدل شود. پایان نامه قرار بود که نشانگر اولین راه نمایی دانشجو بعنوان یک مسافر در جریان بی انتهای علم باشد نه هدف. دانشجویان قرار است فقط کسری از اپسیلونی را به دانش بشر اضافه کنند. پیشرفت علمی نه در جهشهای چشم افسا بلکه از تجمیع این اپسیلونها حاصل می شود. ما نگران پایان نامه نویسی بعنوان یک صنعت نقلی (Noghli) هستیم اما چرا دسترسی به پایان نامه های موجود را چنین با حبس و قبض روبرو کرده اند؟ آیا در مراقبت غیر منعطف و فراگیر از این مایملک دولتی در برابر پدیده تاراج گوهر ارزشمند تری را از دست نمی دهیم؟ یک دانشمند و مهندس یک شبه بوجود نمی آید بلکه در فرایندی که هرکدام از ما به نحوی در آن نقش داریم آبدیده و ورزیده می شود. او زمانی بسیار بر می گیرد و کم بار می دهد، ولی در زمان بهره دهی او آن خواهد کرد که در دوران پرورش بر او رفته است. در تاراج عامدانه ای از یکی از اختران ادب فارسی آیا نباید اندیشید که:
بنی عالم اعضای یک پیکرند که در دانشجویی ز یک گوهرند.
۸۹/۰۴/۰۳
یعنی در درجه اول خود استاد است که شان خود را کاهش می دهد.
در واقع استاد و دانشجو هر دو برای رفع تکلیف با هم «کنار» می آیند!